دعای کشتی شکستگان
داستان کوتاه،اس ام اس،پ ن پ،طنز
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
من و خدا
داستان های عاشقانه
اس ام اس
همه چیز در این جا !!!
مطالب جالب و طنز(حتما سر بزنید)
دنیای خنده
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان های کوتاه و جالب و آدرس shortstories.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 29
بازدید کل : 138245
تعداد مطالب : 264
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
Yas

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 19:58 :: نويسنده : Yas

                                دعای کشتی شکستگان

 

يك كشتي در يك سفر دريايي در ميان طوفان در دريا شكست و غرق شد و

تنها دو مرد توانستند نجات يابند و شنا كنان خود را به جزيره كوچكي برسانند.

دو نجات يافته هيچ چاره اي به جز دعا كردن و كمك خواستن از خدا نداشتند.

چون هر كدامشان ادعا مي كردند كه به خدا نزديك ترند و خدا دعايشان را

زودتر استجاب مي كند، تصميم گرفتند كه جزيره را به 2 قسمت تقسيم كنند

و هر كدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بر دارد تا ببينند كدام

زود تر به خواسته هايش مي رسد.

نخستين چيزي كه هردو از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول ميوه

اي را بالاي درختي در قسمت خودش ديد و با آن گرسنگي اش را بر طرف

كرد.اما سرزمين مرد دوم هنوز خالي از هر گياه و نعمتي بود.ا

هفته بعد دو جزيره نشين احساس تنهايي كردند.مرد اول دست به دعا

برداشت و از خدا طلب همسر كرد. روز بعد كشتي ديگري شكست و غرق

شد و تنها نجات يافته آن يك زن بود كه به طرف بخشي كه مرد اول قرار

داشت شنا كرد. در سمت ديگر مرد دوم هنوز هيچ همراه و همدمي نداشت.

بزودي مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذا بيشتري نمود. در روز بعد

مثل اينكه جادو شده باشه همه چيزهايي كه خواسته بود به او داده شد. اما مرد دوم هنوز هيچ چيز نداشت.

سرانجام مرد اول از خدا طلب يك كشتي نمود تا او و همسرش آن جزيره را

ترك كنند. صبح روز بعد مرد يك كشتي كه در قسمت او در كناره جزيره لنگر

انداخته بود پيدا كرد. مرد با همسرش سوار كشتي شد و تصميم گرفت

جزيره را با مرد دوم كه تنها ساكن آن جزيره دور افتاده بود ترك كند.

با خودش فكر مي كرد كه ديگري  شايسته دريافت نعمتهاي الهي نيست چرا

 

كه هيچ كدام از درخواستهاي او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود.

هنگامي كه كشتي آماده ترك جزيره بود مرد اول ندايي از آسمان شنيد :

"چرا همراه خود را در جزيره ترك مي كني؟"
مرد اول پاسخ داد:

"  نعمتها تنها براي خودم است چون كه من تنها كسي بودم كه براي آنها دعا

و طلب كردم ، دعا هاي او مستجاب نشد و سزاوار هيچ كدام نيست "آن صدا سرزنش كنان ادامه داد :

"تو اشتباه مي كني او تنها كسي بود كه من دعاهايش را مستجاب كردم

وگرنه تو هيچكدام از نعمتهاي مرا دريافت نمي كردي"
مرد پرسيد:

" به من بگو كه او چه دعايي كرده كه من بايد بدهكارش باشم؟ "

"او دعا كرد كه همه دعاهاي تو مستجاب شود


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: